ترجمه مقاله

اشکنه

لغت‌نامه دهخدا

اشکنه . [ اِ ک َ ن َ / ن ِ ] (اِ) چین و شکن :
فتنه رخش نرگس بیمار هم
اشکنه ٔ زلف بخروار هم .

امیرخسرو (از فرهنگ نظام ).



چین وشکن اندام . (ناظم الاطباء) (برهان ). شکن زلف و جز آن . خسرو گوید: اشکنه ٔ زلف بخروار هم . (رشیدی ) (شعوری ). چین و شکن . (انجمن آرا). چین و شکنج اندام و غیره ... چین و شکنج .... (جهانگیری ). || نام نوائی است از موسیقی :
مطربان ساعت بساعت بر بنای زیر و بم
گاه سروستان زنند امروز و گاهی اشکنه .

منوچهری .


نوائی از موسیقی . (ناظم الاطباء) (برهان ) (رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ) (شعوری ). || نام خورشی است پرآب که از روغن و آب و سبزی خشک و کشک و غیره میپزند. (فرهنگ نظام ). در تداول خراسان ، اشکنه انواع گوناگون دارد از قبیل اشکنه ٔ آب (قرمه و روغن و تخم مرغ و پیاز)، اشکنه ٔ شیره (روغن و شیره ٔ انگور)، اشکنه ٔ قروت (روغن و کشک ) و غیره که در زمره ٔ غذاهای فوری است . نان خورشی که از آرد و پیازو روغن سازند و در آن تخم مرغ شکنند. (ناظم الاطباء).
نانی باشد که در آبگوشت ریزه کنند . (برهان ). ترید که بعربی ثرید گویند. (رشیدی ). نانی است که در آب گوشت ریزه کنند وبعربی آنرا ثرید گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ) :
خورده مانند غم آشوبان
ازلی اشکنه ٔ غم خوبان .

ملامنیر (از آنندراج ).


آب گرمی است از گوشت یا غیر آن که نامرادان نان را بدان ریزه کنند و خورند. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ کتابخانه ٔ مؤلف ). نانی بود که در آبگوشت ریزه نمایند :
بر یمینت چه بود اشکنه و بورانی
بر یسارت چه بود نان و پنیرو ریچال .

بسحاق اطعمه (از شعوری ) (از جهانگیری ).


پیازو. پِه پیاز. آب گوشت مخصوص . ثُردة. ثرد. مثرد. ثریدة. ثرودة. اُثرُدان . صَیِّغة. مریس . (منتهی الارب ): ثرید اَنْبَجانی ؛ اشکنه ٔ گرم . ثریدة دَکْناء؛ اشکنه ٔ بسیارتوابل . رَقْطاء؛ اشکنه ٔ بسیارروغن . وَخیز؛ اشکنه ٔ شهد. (منتهی الارب ).
- امثال :
اول کاسه و اشکنه . (امثال و حکم ).
|| قسمی از پیوند زدن درخت میوه است به این طور که ساق درختی را قطع و منشق کرده شاخه ٔ نازک درخت دیگری را در آن شقاق جا دهند و قدری خاک بر روی آن میریزند تا نمو کند و ثمر دهد. (فرهنگ نظام ). در تداول خراسان و شمال ، این نوع پیوند را اسکنه به سین خوانند. || برمه ٔ نجاران . و آن بسین مهمله هم آمده است . (آنندراج ).
ترجمه مقاله