اشی
لغتنامه دهخدا
اشی . [ اُ ش َی ی ] (ع اِ مصغر) خرمابن خرد و کوچک . (ناظم الاطباء). || (اِخ ) (وادی ...) (مصغر اشاء) موضعی است در مغرب و در آن نخلستانست . (منتهی الارب ). و یاقوت گوید: موضعی است به وشم و وشم وادیی است به یمامة که در آن نخلستانست و آن تصغیر اشاء است که بمعنی نخلهای خرد است و واحد آن اشاءة باشد. زیادبن منقذ تمیمی برادر مرار گوید :
لا حبذا انت یا صنعاء من بلد
و لا شعوب هوی ً منی و لا نقم
و حبذا حین تمسی الریح باردةً
وادی اشی و فتیان به هضم ...
و رجوع به معجم البلدان چ مصر ج 1 ص 266 شود.
لا حبذا انت یا صنعاء من بلد
و لا شعوب هوی ً منی و لا نقم
و حبذا حین تمسی الریح باردةً
وادی اشی و فتیان به هضم ...
(از معجم البلدان ).
و رجوع به معجم البلدان چ مصر ج 1 ص 266 شود.