ترجمه مقاله

اصبغ

لغت‌نامه دهخدا

اصبغ. [ اَ ب َ ] (ع ص ، اِ) سیل بزرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بزرگترین سیلها. (قطر المحیط). || کسی که در وقت زدنش در جامه ریده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کسی که هرگاه زده شود در جامه ٔ خود حدث کند. (از قطر المحیط). || گل و لای تُنُک سیاه . || مرغ سپیددم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پرنده ٔ سپیددم . (از قطر المحیط). || اسب سپیدپیشانی یا سپید اطراف گوش یا سفید فش یا دم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسب سپیدپنجه و اسبی که همه ٔ دنبالش سپید باشد. (مؤید الفضلاء). اسب سپیدپیشانی یا اسبی که کناره های گوش آن سپید باشد. مؤنث : صَبْغاء. ج ، صُبْغ. (قطر المحیط).
ترجمه مقاله