ترجمه مقاله

اصدف

لغت‌نامه دهخدا

اصدف . [ اَ دَ ] (ع ص ) اسب دارای صَدَف . (از اقرب الموارد). رجوع به صدف شود. اسب که رانها نزدیک و سمها دوردور نهد و در هر دو بند دست وی اندک پیچیدگی بود و جانب راست سم آن به بیرون رویه مایل باشد. و اگر جانب چپ باشد آنرا اقفد نامند. (از منتهی الارب ). اسبی که رانها را نزدیک و سمها را دوردور نهد و در هر دو دست وی اندک پیچیدگی بود و سم آن بجانب راست میل کند. (ناظم الاطباء). آنکه خرده ٔ پایش بسوی وحشی کژ بود.(از مهذب الاسماء). اسب که در پیچیدگی میان دو زانو رانهای آن نزدیکی و سمهای آن دوری داشته باشد. و بقولی کژیی است در سم اسب یا شتر به شق وحشی و اگر کژی به انسی باشد آنرا اقفد خوانند. (از اقرب الموارد). || اشتری که سول وی از دست یا از پای بر سوی وحشی چسبیده باشد. (تاج المصادر بیهقی ). || (اِخ ) نام شاعری از قبیله ٔ طی . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله