اصطهار
لغتنامه دهخدا
اصطهار. [ اِ طِ ] (ع مص ) پیه و مغز استخوان و مانندآن خوردن . || گداختن چیزی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (قطر المحیط) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || اصطهار حرباء؛ درخشیدن پشت آن از گرمی خورشید. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط).