ترجمه مقاله

اصفاء

لغت‌نامه دهخدا

اصفاء. [ اِ ] (ع مص ) اصفاء فلان بکذا؛ برگزیدن وی را و اختصاص دادن او را بدان . (از اقرب الموارد). اصفاء فلان بر؛ اختیاراو به چیزی . اختیار کردن کسی را بر کسی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برگزیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 12) (آنندراج ). اصطفاء. || اصفاء کسی را و اصفاء ودّ برای کسی ؛ راست گفتن وی را در دوستی . (از اقرب الموارد). اصفاء ودّ کسی را؛ خالص کردن دوستی را برای او. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ویژه کردن دوستی . (تاج المصادر بیهقی ). || اصفاء شاعر؛ نگفتن شاعر شعر را یا منقطع گردیدن شعر او. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). انقطاع شعر شاعر: انا شاکرک الذی یصفی و شاعرک الذی لایصفی . (از اقرب الموارد). خالی شدن شاعر از شعر. (تاج المصادر بیهقی ). وابریده شدن شاعر از شعر. (لغت خطی ). || اصفاء دجاجة؛ از تخم رفتن مرغ خانگی . (منتهی الارب ). منقطع گردیدن تخمهای مرغ . (ناظم الاطباء). خالی شدن ماکیان از خایه . (تاج المصادر بیهقی ). وابریده شدن مرغ از تخم . (از آنندراج ) (لغت خطی ). انقطاع تخم ماکیان . (از اقرب الموارد). || اصفاء مرد از مال و ادب ؛ خالی شدن وی از آنها. (از اقرب الموارد). خالی شدن از مال یا ادب . (منتهی الارب ). وابریده شدن وی از مال و ادب . (از آنندراج ) (لغت خطی ). خالی شدن مرد از ادب و مال . (تاج المصادر بیهقی ). || اصفاء زنان ماء صلب کسی را؛ تمام کردن و برسانیدن و آخر کردن آنرا. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تمام کردن زن نطفه ٔ کسی را. (لغت خطی ). || اصفاء عیالش را بچیز اندکی ؛ خشنود کردن آنان را بدان . (از اقرب الموارد). || اصفاء امیر خانه ٔ فلان را؛ همه ٔ آنرا گرفتن . (از اقرب الموارد). اصفاء امیر دار فلان و مال او را؛ گرفتن امیر خانه و همه ٔ مال فلان را. (از ناظم الاطباء). || جمله ٔ چیزی فاستدن . (تاج المصادر بیهقی ).
ترجمه مقاله