ترجمه مقاله

اصفاح

لغت‌نامه دهخدا

اصفاح . [ اِ ] (ع مص ) اصفاح سائل از حاجتش ؛ رد کردن وی را. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). سائل را رد کردن . (تاج المصادربیهقی ) (زوزنی ). بازگردانیدن کسی را. (منتهی الارب ).بازگردانیدن سائل را. (آنندراج ). یقال : اصفح السائل ؛ بازگردانید وی را. (از ناظم الاطباء). || اصفاح شی ٔ؛ برگردانیدن آنرا. (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || اصفاح سائل و جز آن ؛ نومید کردن وی . (از اقرب الموارد). نومید کردن خواهنده . || اصفاح شی ٔ؛ پهن کردن آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پهن کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || چسبانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). میل دادن ، کقوله علیه السلام : قلب المؤمن مصفح علی الحق ؛ یعنی دل مؤمن مایل کرده شده است به حق . (از منتهی الارب ) (آنندراج ).
ترجمه مقاله