ترجمه مقاله

اصفهبد

لغت‌نامه دهخدا

اصفهبد. [ اِ ف َ ب َ / ب ُ ] (معرب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) معرب اسپهبد. مسعودی در کتاب التنبیه و الاشراف آرد: ایرانیان مراتبی داشتند که بزرگترین آنها پنج پایه بود و صاحبان این مراتب واسطه ٔ میان پادشاه و مردم بودند. و نخستین و برترین آنها موبذ بود بمعنی نگهبان دین زیرادین بلغت ایشان مو و بذ نگهبان است و موبذان موبذ رئیس موبدها و قاضی القضات است ... و هیربذان در ریاست فروتر از موبدان باشند. پایه ٔ دوم وزیر است و نام آن «بزرگفرمذار» و بمعنی بزرگترین مأمور است . سوم اصفهبذ یا اصبهبد است و آن امیر امیرانست بمعنی نگهبان سپاه ، زیرا سپاه اسپه و بذ نگهبان است . چهارم دبیربذبمعنی نگهبان نویسندگان و پنجم تخشه بذ بمعنی نگهبان همه ٔ کسانی که با دست خویش رنج میکشند و وسایل معاش فراهم آرند، چون پیشه وران و کشاورزان و بازرگانان وجز آنان . و رجوع به اسپهبد و سپهبد و اصبهبد شود.
ترجمه مقاله