ترجمه مقاله

اصلاء

لغت‌نامه دهخدا

اصلاء. [ اِ ] (ع مص ) اصلاء چیزی ؛ در آتش درآوردن آنرا و نگاه داشتن در آن . (از قطر المحیط) (از المنجد). در آتش آوردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 13) (زوزنی ) (از تاج المصادر بیهقی ). به آتش درآوردن و ملازم و مقیم درآوردن در آتش . (منتهی الارب ). || انداختن در آتش برای سوزاندن . (از قطر المحیط) (از المنجد). در آتش افکندن . (تاج المصادر بیهقی ). به آتش درانداختن . (منتهی الارب ). || اصلاء کسی دست خود را؛ گرم کردن آنرا. (از المنجد). || فروهشته گردیدن صلای ستور از جهت قرب نتاج (صلا موضعی است در مؤخر ستور). (از منتهی الارب ). اءَصْلَت الناقة؛ استرخی صلاها لقرب نتاجها. (قطر المحیط).
ترجمه مقاله