ترجمه مقاله

اصلاح کردن

لغت‌نامه دهخدا

اصلاح کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مرمت کردن و تعمیر نمودن . (ناظم الاطباء). اشداء. تعمیر کردن بنا. هید. تهیید. (منتهی الارب ). || جامه ٔ کهنه را وصله کردن . || تصحیح کردن عبارت . درست کردن مطلب . تهذیب کردن . مهذب کردن . || آشتی کردن . با هم بکنار آمدن . تراضی کردن .از یکدیگر راضی شدن . || اصلاح کردن میان قوم ؛ آشتی دادن آنان را. شعم . (منتهی الارب ). || نظام و ترتیب دادن . نظم و نسق دادن امور. بسامان کردن کارها. درست کردن . بسامان آوردن :
سر سوار بزرگی که دست جاهش کرد
به تازیانه ٔ حشمت زمانه را اصلاح .

مسعودسعد.


|| آسوده خاطر کردن کسی را. رفع کردن پریشانی حال کسی . الاَّم . اِعراب . (منتهی الارب ) :
مشکل است اصلاح کردن خاطر رنجیده را.

صائب (از آنندراج ).


مکن رقمزده ٔ کلک صنع را اصلاح
که خط ساخته بی بهره باشد از تحسین .

؟ (از آنندراج ).


|| اصلاح کردن ، بمعنی ستردن موی ، مصطلح مزیّنان است . (از آنندراج ). کم کردن موی سر و صورت . مثال : دیروز دلاک آمد ریشم را اصلاح کرد. (فرهنگ نظام ). در بیشتر شهرهای ایران در تداول فارسی زبانان ، ریش و موی را پیراستن . یا زدن و تراشیدن موی سر و ریش و بروت یا کوتاه کردن آنها :
بسعی ماشطه اصلاح زشت نتوان کرد
چنانکه شاهدی از روی خوب نتوان سود.

سعدی (طیبات ).


ترجمه مقاله