ترجمه مقاله

اصمار

لغت‌نامه دهخدا

اصمار. [ اِ] (ع مص ) اصمار شیر؛ سخت ترش شدن آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). صاموره شدن شیر، وصاموره لبن بسیار ترش است . (از قطر المحیط). || بخل ورزیدن و منع کردن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). بخل کردن و منع نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || اصمار قوم ؛ درآمدن آنان در صُمیر، و صُمیر هنگام نهان شدن خورشیداست . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). در وقت غروب آفتاب درآمدن قوم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله