ترجمه مقاله

اصماغ

لغت‌نامه دهخدا

اصماغ . [ اِ ] (ع مص ) اصماغ شدق ؛ بسیار شدن آب دهان : اصمغ شدقه اصماغاً. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فزونی بصاق کسی . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || کف برآمدن بر شدق کسی . (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). || اصماغ درخت ؛ برآمدن صمغ از آن .(از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || صاحب صمغ گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || شیر تازه و خوب دادن گوسپند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اصماغ شاة؛ تازه بودن شیر آن ، و آن نخستین شیریست که از آن دوشیده میشود. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط).
ترجمه مقاله