ترجمه مقاله

اصمام

لغت‌نامه دهخدا

اصمام . [ اِ ] (ع مص ) اصمام مرد؛ بسته شدن گوش کسی و گرانی شنوایی او. (از اقرب الموارد) (از قطرالمحیط). کر شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || کر کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 13) (منتهی الارب ) (آنندراج ): اصمه اﷲ؛ خدا وی را کر کرد. (از اقرب الموارد)(از قطر المحیط) (ناظم الاطباء). لازم و متعدیست . || کر یافتن کسی را. (از تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || سربند ساختن ازبرای شیشه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شیشه را صمام کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || اصمام دعای کسی ؛ برخوردن آن به گروهی کر که سرزنش او را نمیشنوند. و در اساس آمده است : و اصمهم دعائی ؛ اذا لم یجیبوک . (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله