ترجمه مقاله

اصک

لغت‌نامه دهخدا

اصک . [ اَ ص َک ک ] (ع ص ) رجل اصک ؛ مرد سست زانو و سست پی پاشنه که در رفتن زانوی وی بر هم خورد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (قطر المحیط)(ناظم الاطباء). آنکه زانوهایش در هم کوبد. (تاج المصادر بیهقی ). آنکه زانویش در هم کوبد. مؤنث : صَکّاء.ج ، صُک ّ. (از مهذب الاسماء). آنکه زانوهایش در هم کوبد در وقت رفتن . (زوزنی ). آنکه زانوهای خود در هم فروکوبد در رفتار. (لغت خطی ). || ظلیم اصک ؛ شترمرغ نر سست زانو. || قوی و توانا تندار سخت خلقت از مردم و جز آن . (منتهی الارب ). قوی از مردمان و جز آنان . (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله