ترجمه مقاله

اضلال

لغت‌نامه دهخدا

اضلال . [ اِ ] (ع مص ) اضلال خدای تعالی کسی را؛ به بیراهه راندن وی را، یقال : اضله فضل ّ. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). بیراه گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). گمراه گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گمراهی . (ناظم الاطباء). گمراه کردن .(ترجمان تهذیب عادل ص 14) (مجمل اللغة) (زوزنی ). بیراه کردن . (مجمل اللغة). از راه بردن . ضد ارشاد. بیراه گردانیدن . (زوزنی ) (مؤید الفضلا). بیراه گردانیدن کسی را. (از کنز) (غیاث ). اغوا. تضلیل :
این حدیث آمد دراز ای ناگزیر
بازگو اضلال فرعون و مشیر.

مولوی .


- اضلال کردن ؛ گمراه کردن . (ناظم الاطباء). اغوا کردن . به بیراه راندن . از راه بردن . رجوع به اضلال شود.
|| اضلال چیزی را؛ گم یافتن آنرا، و منه : اتی قومه فأضلهم . (اقرب الموارد). پی گم کردن . بیراه یافتن . (مؤید الفضلا) (تاج المصادر بیهقی ). گم کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مرده را دفن کردن . (تاج المصادر بیهقی ). دفن کردن مرده . (آنندراج ). دفن کردن کسی یا چیزی را و غایب گردانیدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به خاک سپردن و غایب گردانیدن : اضلت بنوقیس بن سعد عمیدها؛ یعنی او را دفن کردند. (از اقرب الموارد). || ضایع کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). ضایع گردانیدن . (مؤید الفضلا). ضایع گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ضایع ساختن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || هلاک کردن . (مجمل اللغه ). هلاک گردانیدن . (مؤید الفضلا). باطل و هلاک کردن . (آنندراج ). هلاک ساختن .(از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || اضلال فلان بعیر را؛ گم کردن فلان شتر را و رفتن از او، و کذلک اضل الفرس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اضلال فلان شتر و اسب را؛ رمیدن آنها از وی و رفتن آنها ازدست او و ندانستن که به کجا رفتند. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || اضلال فلان ؛ قادر نبودن بر امر. (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله