ترجمه مقاله

اطباق

لغت‌نامه دهخدا

اطباق . [ اِ ] (ع مص ) اجماع کردن بر کاری و فرازآمدن بر آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اتفاق کردن . (تاج المصادر بیهقی ). اطباق قوم بر امر؛ اجماع کردن آنان . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || اطباق چیزی ؛ پوشانیدن آن را. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). پوشانیدن کسی را. (ناظم الاطباء). چیزی پوشیدن . (آنندراج ). || بسیار شدن ستاره ها و ظاهر گردیدن آنها. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بسیار شدن و پدید آمدن ستارگان . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || باریدن باران هفت روز پیوسته . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بر هم نهادن و پوشیدن توبرتو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مُطْبَق گرداندن چیزی . (از اقرب الموارد). || طبق برافکندن . (تاج المصادر بیهقی ). || اطباق شب ؛ تاریک شدن آن . || اطباق حُمّی ̍ (تب ) بر کسی ؛ دوام یافتن آن در حالی که مطبقه باشد. (از اقرب الموارد). || ما اطبقه ؛ کدام چیز دانا و بزرگ کرد او را؟ (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ما اَطْبَق َ فلاناً؛یعنی چه چیز فلان را حاذق کرد؟ (از اقرب الموارد).
- اطباق کردن ؛ اجماع کردن . همرای شدن . اتفاق کردن : بر مقابله و مقاتله اتفاق کردند و بر منع و دفع اطباق . (جهانگشای جوینی ). رجوع به اطباق شود.
- حروف اطباقی یا مطبقه ؛ عبارتند از صاد و ضاد و طاو ظا، چون هنگام تلفظ آنها زبان مُطْبَق شود. رجوع به حرف مطبق شود.
ترجمه مقاله