ترجمه مقاله

اطلاق

لغت‌نامه دهخدا

اطلاق . [ اِ ] (ع مص ) اطلاق عدو؛ زهر خورانیدن دشمن را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). نوشاندن زهر دشمن را. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || اطلاق بنخلة؛ گشنی دادن خرمابن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). گشن دادن خرمابن را. (ناظم الاطباء). تلقیح کردن نخل . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || اطلاق قوم ؛ رسیدن و بی مهار گردیدن شتران ایشان . (از منتهی الارب ). بی مهار گشتن شتران . (آنندراج ). رسیدن مردم و بی مهار گردیدن شتران ایشان . (ناظم الاطباء). اطلاق قوم ؛ رها شدن و گشوده گشتن عقال شتران ایشان . (از اقرب الموارد)؛ رها شدن شتران ایشان در طلب آب . (از متن اللغة). || دست گشادن .(کشاف اصطلاحات الفنون از صراح ). گشادن دست بنیکی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اطلاق دست کسی بخیر؛ گشادن آن بنیکی . (از اقرب الموارد). || گشاده شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || طلاق دادن زن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رها کردن زن از بند. (زوزنی ). اطلاق همسر؛ طلاق دادن وی را. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). تطلیق . (متن اللغة). || اطلاق مواشی ؛ بچرا گذاشتن چهارپایان و روان کردن آنها به چراگاه . (از اقرب الموارد). بچرا گذاشتن و رها کردن . || اطلاق ناقه ؛ راندن آن بسوی آب و آزاد گذاشتن آن برای چریدن درشب ِ زادن . || اطلاق دارو به معده ؛ رساندن آن به شکم . (از متن اللغة). || اطلاق گوینده در سخن ؛ تعمیم دادن سخن و مقید نکردن آن . (از اقرب الموارد). اطلاق گفتار؛ رها کردن آن بی قید و شرط. (از متن اللغة). بی قید و شرط گذاشتن کلام . (یادداشت مؤلف ). و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: خفاجی در حاشیه ٔ تفسیر بیضاوی در تفسیر آیه ٔ صم بکم عمی [/2 18 و 171] الاَّیه ... گفته که : اطلاق ضد تقیید است و آن عبارت باشد از استعمال لفظ بمعنای خود خواه از طریق حقیقت و خواه بر سبیل مجاز. || در تداول فارسی ، روان کردن . (غیاث ). روانگی . (ناظم الاطباء). روان کردن چیزی را. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || مأخوذ از تازی در پارسی ، عموم . مثال : نمی شود گفت اهل فلان ملک بر سبیل اطلاق بَدند. (فرهنگ نظام ).
- براطلاق ؛ مطلقاً. بطور عموم و بطور کلی . علی الاطلاق .
- به اطلاق ؛ مطلقاً. عموماً :
این به افعال همچو تنینی است
وآن به اطلاق سخت شیطانیست .

مسعودسعد.


- حکیم علی الاطلاق ؛ خدای تعالی .
- علی الاطلاق ؛ بطور مطلق . بطور شمول و شامل بودگی . (ناظم الاطباء). بی قید و بی شرط.
|| شکم راندن . (آنندراج ) (غیاث ). تخلیه ٔ شکم و اسهال . (ناظم الاطباء). مقابل قبض . راندن . براندن ، چنانکه مسهل شکم را . (یادداشت مؤلف ). رونش . شکم روش . گشادن . (غیاث ). بگشادن . برگشادن . مقابل قبض :
از هلیله زفت شد اطلاق رفت
آب آتش را مدد شد همچو نفت .

مولوی .


|| رها کردن بندی را از بند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). از بند رها کردن . (آنندراج ). اطلاق اسیر؛ آزاد کردن وی . (از اقرب الموارد). رها کردن بندی . (کشاف اصطلاحات الفنون ). رها کردن از بند. (تاج المصادر بیهقی ). رها کردن . (غیاث ). رهایی و آزادی . آزاد کردن . یله کردن . سر دادن . ول کردن . آزادکردگی . خلاصی از قید و بند. بازکردگی . نجات . (ناظم الاطباء) :
هست امروز به اطلاق دل من نگران
که در این حبس ز احسان تو صد برگ و نواست .

مسعودسعد.


دست او در حل و عقد و حبس و اطلاق روان کرد و رو سوی غزو کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 364 چاپی ). سلطان اطلاق او التماس کرد. (جهانگشای جوینی ).
گر نشد غره بدین صندوق ها
همچو قاضی جوید اطلاق و رها.

مولوی .


ذکر اطلاق و رهانیدن از ضمان اهل قم را. (تاریخ قم ص 149). || بمجاز، خرج کردن . پرداختن : چون گورخان را خزانه ها بعضی از غارت و بعضی از اطلاق جرایات و مواجب تهی گشته بود. (جهانگشای جوینی ).
- حق اطلاق ؛ در تداول خراج گزاری قدیم ، پولی بوده که برای رهایی از ضمان خراج پس از پرداخت آن می گرفته اند و آن بهر هزار دینار دو دینار بوده است . رجوع به تاریخ قم ص 149، و اطلاق نامه شود.
ترجمه مقاله