ترجمه مقاله

اعادت

لغت‌نامه دهخدا

اعادت . [ اِ دَ ] (ع مص ) اعاده . اعادة. رجوع به دو صورت مذکور شود. و با لفظ کردن و شدن مستعمل . (آنندراج ).رجوع به ترکیبات کلمه شود : سخن که از دهان برون رفت و تیر که از قبضه ٔ کمان گذر یافت و مرغ که از دام پرید اعادت آن صورت نبندد. (مرزبان نامه ).
مرا بروز قیامت مگر حساب نباشد
چو هجر و وصل تو دیدم بسم ز موت و اعادت .

سعدی (طیبات ).


- اعادت کردن ؛ اعاده کردن : برخی از آنچه بر سر او رفته بود اعادت کرد. (گلستان ). و رجوع به اعاده کردن شود.
|| بیمارپرسی . (آنندراج ) .
ترجمه مقاله