ترجمه مقاله

اعالی

لغت‌نامه دهخدا

اعالی . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَعْلی ̍. (ناظم الاطباء) بلندان و بلندمرتبگان . (از کنز) (کشف ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از فرهنگ نظام ). مردمان بلندقدر. (ناظم الاطباء). || ضد اسافل . (یادداشت مؤلف ). جاهای بلند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : عبداﷲبن عزیز از حبس ناصرالدین خلاص یافته بود و به اعالی ماوراءالنهر رفته . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 151). || در تداول جغرافیانویسان قدیم عربی زبان ، اعالی را بر شمال هر ناحیه اطلاق می کردند. اعلون . و رجوع به اعلی و اعلون شود.
ترجمه مقاله