ترجمه مقاله

اعتاق

لغت‌نامه دهخدا

اعتاق . [ اِ ] (ع مص ) آزاد نمودن . (ناظم الاطباء). آزاد کردن . (از منتخب از غیاث اللغات ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). یقال : «اعتقه اعتاقاً». آزاد نمود آنرا. (از منتهی الارب ). آزاد کردن برده . (از اقرب الموارد). و در اصطلاح فقهی آزاد کردن عبد باشد تا اهلیت گواه شدن یابد. مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: در لغت بمعنی اثبات قوت و در شرع اثبات قوة شرعی است به از بین بردن قیدملکیت یا ازاله ٔ ملک بطور مطلق یعنی اعمال قوه ای که با آن عبد آزاد می شود و اهلیت گواه بودن را پیدا میکند و آنرا با ولایت و بیع و هبه فرق است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). اثبات قوه ٔ شرعی در مملوک است . (از تعریفات جرجانی ). از فروع فقهی و آن آزاد کردن بردگان با تشریفات شرعی است که از ایقاعات بشمار است ، همچون طلاق : ایشان بر مجادله ٔ ایلک خان پشیمان گشته اند و درِ عذر میکوبند و به اعتاق و اطلاق اسیران بدو تقرب خواهند جست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 187).
توانگران را وقف است و نذر و مهمانی
زکوة و فطره و اعتاق و هدی و قربانی .

سعدی .


|| درگذرانیدن اسب را در دوانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بشتابانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). بشتاب دوانیدن و پیروز ساختن اسب را. (از متن اللغة). || کندن چاه سرِ گرد ناگرفته را و برآوردن آنرا. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کندن چاه و نیکو کردن آن . (از متن اللغة). || نیکو گردانیدن مال را و اصلاح کردن آن را. (ناظم الاطباء). اصلاح کردن مال . (از متن اللغة). || گرد گرفتن جای را پس ملک او شدن . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). حیازت کردن جای راپس ملک او شدن . || لازم ساختن سوگند چنانکه کفاره نداشته باشد. (از متن اللغة).
ترجمه مقاله