اعتماد
لغتنامه دهخدا
اعتماد. [ اِ ت ِ ] (اِخ ) یکی از شعرای خراسان است . وی در شیراز میزیسته و از اشعار اوست :
بیاد لعل تو چشمم ز اشک پرگهر است
گر این نثار ترا لایق است در نظر است .
بیاد لعل تو چشمم ز اشک پرگهر است
گر این نثار ترا لایق است در نظر است .
(از قاموس الاعلام ترکی ).