ترجمه مقاله

اعضب

لغت‌نامه دهخدا

اعضب . [ اَ ض َ ] (ع ص ) مرد بی یاری گر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کسی که بی یاور باشد. (از اقرب الموارد). || کوتاه دست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شتر کوتاه دست . (از اقرب الموارد). || برادرمرده . مرد بی برادر و تنها که هیچ کس نداشته باشد. کسی که برادر و هیچ کس نداشته باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کسی که برادر و هیچ کس دیگر نداشته باشد. و گفته اند: کسی که برادرمرده باشد. (از اقرب الموارد). || (اصطلاح عروض ) نوعی از تصرفات عروضی در مفاعلتن که آنرا خَرْم کنند و آن اسقاط میم است پس فاعلتن شود و نقل کنند بسوی مفتعلن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در عروض ، مفتعلن باشد که مخروم از مفاعلتن است . (از اقرب الموارد). || کبش اعضب ؛ تکه ٔ گوش شکافته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تکه ٔ گوش شکافته . (آنندراج ). گوش شکافته . (از اقرب الموارد). || آن گوسپند که درون سر وی شکسته بود. (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). آنکه اندرون سر وی شکسته باشد. (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). گوسپند مغزشاخ شکسته . (یادداشت بخط مؤلف ).
ترجمه مقاله