ترجمه مقاله

اعلم

لغت‌نامه دهخدا

اعلم . [ اَ ل َ ] (ع ص ) کفیده لب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شکافته لب زَوَرین . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). شکافته لب زبرین . (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). کفیده لب و شکرلب و سلنج و خداوند لب ِ شکری . (ناظم الاطباء). آنکه شکافتگی لب بالا یا شکافتگی هر دو لب دارد. (از اقرب الموارد).لب بالا شکافته . خرگوش لب . (یادداشت بخط مؤلف ). || (ن تف ) داناتر. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نعت تفضیلی از علم . (از اقرب الموارد). عالم تر. دانشمندتر. داننده تر. (یادداشت بخط مؤلف ).
- امثال :
اعلم بمنبت القصیص ؛ فالمعنی انه عارف بموضع حاجته .
اعلم من دعی .
اعلم من دغفل . (از مجمع الامثال میدانی ).
- مجتهد اعلم ؛ فقیه مجتهد که دانشمندتر بود از دیگر فقیهان معاصر زنده ٔ خویش . در میان فقیهان اختلاف است که افراد غیرمجتهد باید از مجتهد حی اعلم تقلید کنند یا تقلید از مجتهد حی کفایت میکند اعلم باشد یا نباشد. ومشهور میان متأخران آن است که باید از مجتهد حی اعلم تقلید کرد.
- واﷲ اعلم ؛ خدای داناتر است :
بکار امروز تخم نیکنامی
که فردا بدروی واﷲ اعلم .

سعدی .


|| (اِخ ) از اعلام است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله