ترجمه مقاله

اعمار

لغت‌نامه دهخدا

اعمار. [ اِ ] (ع مص ) باشنده ٔ جایی گردانیدن : اعمره المکان ؛ باشنده ٔ آنجای گردانید. (منتهی الارب ). قرار دادن کسی را در مکانی تا معمور کند آنرا: اعمر فلاناً المکان ؛ جعله یعمره . (از اقرب الموارد). باشنده ٔ جایی گردانیدن . (ناظم الاطباء). || آباد یافتن . اعمر الارض . (منتهی الارب ). معمور یافتن زمین را. (از اقرب الموارد). آباد یافتن زمین را. (ناظم الاطباء). زمین آباد یافتن . (تاج المصادر بیهقی ). || بی نیاز و غنی ساختن کسی را: اعمر علیه ؛بی نیاز و غنی ساخت آنرا. (منتهی الارب ). بی نیاز گردانیدن کسی را: اعمر علی فلان ؛ اغناه . (از اقرب الموارد). بی نیاز و غنی ساختن کسی را. (ناظم الاطباء). || بعمری دادن چیزی کسی را چون سرای و زمین و جز آن و آن چنان باشد که گویند: این سرای یا زمین تراباشد تا من زنده ام یا تو زنده ای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بعمری دادن خانه یا زمین یا شتر به کسی ، این چنین بگویی : آن ترا باشد تا من زنده ام یا تو زنده هستی که پس از مرگ بملکیت من برگردد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). چنانکه در قول شاعر:
و ما المال الا معمرات ودائع.

(اقرب الموارد).


|| در فقه بیکی از اقسام حبس گفته میشود و آن عقدی است که بموجب آن مالک دیگری را بر ملک خود مسلط می سازد تا استفاده ٔ منفعت کند و مالکیت عین مال برای مالک باقی باشد. و این عقد به اعتبار اختلاف طرف اضافه بنامهای مختلف خوانده میشود یعنی اگر مادام عمر باشد آنرا عمری و اگر برای سکونت باشد آنرا سکنی و اگر برای مدت معین باشد آنرا رقبی گویند. (از شرایع). || بر ادای عمره یاری کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یاری کردن کسی را بر ادای عمره . (از اقرب الموارد). || زفاف کردن مرد در خانه ٔ اهل زن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || قرار دادن به اعتمار کردن : اعمر فلاناً؛ جعله یعتمر. (از اقرب الموارد).
- اعمار کردن ؛ آباد کردن . معمور ساختن .
ترجمه مقاله