ترجمه مقاله

اعمام

لغت‌نامه دهخدا

اعمام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ عَم ّ، برادر پدراست . (آنندراج از منتخب از غیاث اللغات ). ج ِ عَم ّ،بمعنی برادر پدر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ عَم ّ، برادر پدر و گفته اند هر کس که پدر او با پدر تو از یک صلب یا یک بطن باشند. (از اقرب الموارد). عُمومه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). عموها. (ناظم الاطباء). ج ِ عَم ّ. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) : می اندیشید که چون اعمام و اقارب در حباله ٔ اسلام و استسلام بسته شود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 418).
- بنی اعمام ؛ عموزادگان . (ناظم الاطباء). فرزندان عمو. فرزندان برادران پدر: بسی برنیامد که بنی اعمامش بمنازعت برخاستند. (گلستان ).
ترجمه مقاله