ترجمه مقاله

اعناس

لغت‌نامه دهخدا

اعناس . [ اِ ] (ع مص ) دیر ماندن دختر در خانه بی شوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دیر ماندن دختر بی شوی در خانه . (ناظم الاطباء). بدرازا کشیدن ماندن دختر در میان خاندان خود پس از بلوغ و هیچگاه ازدواج نکردن آنچنان که از عداد باکره بودن خارج گردد. عِناس . عُنوس . (از اقرب الموارد). || برگردانیدن و متغیر ساختن کلانسالی چهره ٔ مردم را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). برگردانیدن و متغیر ساختن کلانسالی چهره ٔ کسی را. (ناظم الاطباء). تغییر دادن چیزی را. (از اقرب الموارد). مخلوط ساختن چهره ٔ کلانسال را:اعنس الشیب وجهه ؛ خالطه . و یقال : «فلان لم تعنس السن ُوجهه »؛ ای لم تغیره الی الکبر. (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله