ترجمه مقاله

اغلاق

لغت‌نامه دهخدا

اغلاق . [ اِ ] (ع مص ) در بستن خلاف فتح . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در بستن . (از کنز و منتخب بنقل غیاث اللغات ). دربستن . (المصادر زوزنی ). مقابل گشودن : اغلق الباب ؛ ضد فتحه . والاسم الغلق . و منه : «باب اذا مال للغلق یصرف ». (از اقرب الموارد). || بستم داشتن بر کاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کسی رابکراهت بر کاری داشتن . اغلق فلاناً علی شی ٔ؛ اکرهه علیه . (از اقرب الموارد). || ریش گشتن پشت شتر از بار گران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خسته گردیدن پشت شتر از حمل بار سنگین : اغلق ظهر البعیر؛ ادبره بالاحمال المثقلة. (از اقرب الموارد). || مستحکم و مؤکد ساختن وثیقه : اغلق الرهن ؛ اوجبه و اکّده . (از اقرب الموارد). || تسلیم کردن قاتل را بصاحب خون تا هر مجازاتی بخواهد در حق وی روا دارد. و بدین معنی بصیغه ٔ مجهول استعمال شود. اُغلق القاتل فی ید الوالی ؛ اُسلم الیه یحکم فی دمه ما یشاء و کذا اغلق فلان بجریرته . و تقول : «امر الوالی بالقاتل اَن یغلق و بالاسیران یطلق ». (از اقرب الموارد). || گشاده نبودن کار بر کسی : اغلق علیه الامر؛ لم یفسخ . (از اقرب الموارد). || به اصطلاح دشوار کردن حصول مدعا. (غیاث اللغات ). در بسته شدن کلام . (مؤید). به اصطلاح دشوار کردن حصول مدعا و آن کمال جهد است در ترکیب الفاظ آوردن اصطلاحات بعیدالفهم با وجوه دیگر بر نمطی که مخاطب با وصف غور و تأمل بر ادراک آن ، ظفر نیابد از این جهت بعضی اشعار عزیزان چنان واقع شده که اصلاً نمی توان فهمید لهذا از نظر قبول فصحا و بلغا افتاده هرچند ناقصان قلیل البضاعة نظر به اغلاق و عدمیت افتتاح معاقد دقت آن به کاوکاو ناخن فکرت بکمال شاعری شاعر و خوبی اشعار موصوف اعتقاد دارند و بدون فهم مقصود در تحسین و آفرین تیری بتاریکی میزنند. شیخ اوحدی خوب گفته :
گر سر وعظ و نصیحت داری
باید اغلاق سخن بگذاری
لفظ را پرده ٔ مضمون نکنی
دل معنی طلبان خون نکنی
اصل معنی است نه تزیین کلام
سخن آنست بفهمند عوام .

(از آنندراج ).


مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد:مغلق بصیغة اسم المفعول من الاغلاق ، نزد بلغا آنست که در بربستن الفاظ و معانی چنان بکوشد که از سیاق و سباق جز بتأمل بر غوامض و مقاصد اطلاع نتوان یافت و آنچه از فنون گوید بر مصطلحات اهل این فن گوید و بر مصطلحات و قواعد همه ٔ فنها همه ٔ خلق وقوف ندارد و اغلاق بدان سبب میشود. (کشاف اصطلاحات الفنون ):
بهار رنگ شکفتن حجاب آینه کن
صراحی می گل پیچ و تاب آینه کن
بغیر خامشی از دل چه گل توان چیدن
نفس فروکش و رفع نقاب آینه کن .

عبداللطیف خان تنها (از آنندراج ).


زخم زبان کجا عرق انفعال کو
غواص کوهسار بود کوهکن در آب .
بدریا می روم با ناخدا از کوه می آیم
تو پنداری که من ای بیوفا از کوه می آیم .

قاسم مشهدی (از آنندراج ).


|| (حامص ) مأخوذ از تازی . دشواری و درهم پیچیدگی . (ناظم الاطباء). بستگی . فروبستگی . پیچیدگی . پیچیدگی در سخن . (یادداشت بخط مؤلف ).
- اغلاق داشتن ؛ مغلق بودن . پیچیده بودن . تعقید داشتن سخن .
ترجمه مقاله