ترجمه مقاله

افتیدن

لغت‌نامه دهخدا

افتیدن . [ اُ دَ ] (مص ) بظاهر ممال افتادن . اوفتادن . فتادن . فتیدن . بمعنی سقوط و جز آن . رجوع به افتادن شود. در بعض لهجه ها از جمله لهجه ٔ مردم کاشان . (یادداشت بخط مؤلف ): اخوص ؛ چشم دوردرافتیده . (السامی فی الاسامی ). الاولغ؛ آنکه انگشت سترگ بر دیگر انگشت افتیده باشد و آنرا کژ کرده باشد. (المصادر زوزنی ). العنت ؛ در کاری افتیدن که از آن بیرون نتوان آمد. (مجمل اللغة) : و اگر این آماس در پستان یا در خایه افتیده باشد و در تن امتلاء نباشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
بکشتم تاجداران را، زبون کردم سواران را
گوان را در گو افکندم کنون خود در چه افتیدم .

سنائی .


ترجمه مقاله