ترجمه مقاله

افحش

لغت‌نامه دهخدا

افحش . [ اَ ح َ ] (ع ن تف ) فاحش تر. بدتر. گزاف تر. (یادداشت بخط مؤلف ). آشکارتر. واضح و بیّن تر: غبن فاحش بل افحش . و اسقاط کافه ٔ خیارات و ادعای غبن و لو کان فاحشا بل افحش .
- غبن افحش ؛ غبن فاحش تر. غبن گزاف تر. آن که در معامله کسی بیش از آن حد که فاحش گویند مغبون شده باشد.
|| بشتاب تر. اذرع . اسرع . (یادداشت بخط مؤلف ).
- امثال :
افحش من فاسیة ؛ و هی الخنفساء اذا حرکوها فست فانتنت القوم بخبث ریحها. (از امالی قالی بنقل سیوطی ).
افحش من فالیة الافاعی . هما اسمان لدویبة شبیهة بالخنفساء لایملک الفساد .
افحش من کلب . (از مجمع الامثال میدانی ).
ترجمه مقاله