ترجمه مقاله

افز

لغت‌نامه دهخدا

افز. [ اَ ] (ع مص ) برجستن . مقلوب وفز است . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). انا علی افاز و وفاز کاشاح و وشاح ، یعنی من بررفتنم . (منتهی الارب ). وثب . (نشوءاللغة). الافز و القفز والافر و فر؛ الوثب . (از ابوعمرو از نشوءاللغة).
ترجمه مقاله