افسار زدن
لغتنامه دهخدا
افسار زدن . [ اَ زَ دَ ] (مص مرکب ) مهار کردن . افسار نهادن . || کنایه از جلوگیری کردن از بی مبالاتی و گستاخی :
گر خودپرست بر خرعیسی شود سوار
دجال دیو بر سرش افسار میزند.
گر خودپرست بر خرعیسی شود سوار
دجال دیو بر سرش افسار میزند.
ملاشانی تکلو (از آنندراج ).