ترجمه مقاله

افساندن

لغت‌نامه دهخدا

افساندن . [ اَدَ ] (مص ) گرد سبوس و جز آن از غله دور کردن . (شرفنامه ٔ منیری ) (مؤید الفضلاء). گرد و جز آن که بر جامه و امثال آن نشسته باشد دور کردن . (شرفنامه ٔ منیری ) (مؤید الفضلاء). افسانیدن . (شرفنامه ) (مؤید). فسانیدن . (شرفنامه ٔ منیری ). در زفانگویا مذکور است اگر همزه را حذف کنند بکسر «فا» خوانند. (مؤید الفضلاء).
ترجمه مقاله