ترجمه مقاله

افسر

لغت‌نامه دهخدا

افسر. [اَ س َ ] (اِخ ) یکی از شعرای فارسی زبان ایران که در هند میزیست . وی پسر میرسنجر کاشی است و از او است :
کسی که پاس مراد دو کون میدارد
برهنه ایست که پوشیده پیش و پس بدو دست .
و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
ترجمه مقاله