افسوس کنانلغتنامه دهخداافسوس کنان . [ اَ ک ُ ](نف مرکب ، ق مرکب ) در حال ریشخند کردن : نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان نیم شب مست ببالین من آمد بنشست .حافظ.