ترجمه مقاله

افشه

لغت‌نامه دهخدا

افشه . [ اَ ش َ / ش ِ ] (اِ) بمعنی بلغور باشد و آن غله ایست که در آسیا آن را خورد کنند و بشکنند چنانکه آرد نشود. (انجمن آراء ناصری ) (آنندراج ) (برهان ). گندم نیمه کار در آسیاب که هنوز بحال آردی نیامده است و بلغور را هم گویند. (فرهنگ شعوری ) :
گندم افشه ای که معهود است
که بود بیشتر ره آوردم .

رضی الدین نیشابوری (از فرهنگ شعوری ).


ترجمه مقاله