ترجمه مقاله

افوق

لغت‌نامه دهخدا

افوق . [ اَف ْ وَ ] (ع ص ) تیر شکسته پیکان . (ناظم الاطباء). تیر شکسته سوفار. (آنندراج ) (منتهی الارب ). سر سوفار شکسته . (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). تیر که جای زه آن بشکسته است . (یادداشت مؤلف ). و فی المثل : رجع فلان بافوق ناصل ؛ ای بسهم منکسر لا نصل فیه ؛ یعنی به بهره ٔ ناتمام بازگردید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله