ترجمه مقاله

افکندنی

لغت‌نامه دهخدا

افکندنی . [ اَ ک َ دَ ] (ص لیاقت ، اِ) قابل انداختن . انداختنی . ساقطکردنی . بریدنی . (یادداشت مؤلف ). هر چیز که سزاوار و لایق دور انداختن باشد. (ناظم الاطباء). || قابل کاشتن . کاشتنی : و بفرمود تا تخم اسپرغم ها از کوه بیاوردند و درختان با بیخ و هرچه تخم افکندنی بفرمود تا بیفکندندی و آنچه نشاندنی بود بنشاندند. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). || فرش . قالی . فراش :
ز پوشیدنیها وافکندنی
ز گستردنی و پراکندنی .

فردوسی .


هیونان بسیار و افکندنی
ز پوشیدنی هم پراکندنی .

فردوسی .


گر افکندنی هیچ بودی مرا
مگر مرد مهمان ستودی مرا
نه افکندنی هست و نه خوردنی
نه پوشیدنی و نه گستردنی .

فردوسی .


دو گوش دارند چون گوش فیل نه افکندنی دارند و نه پوشیدنی . (اسکندرنامه نسخه ٔ سعید نفیسی ). سه روز متواتر می غارتیدند اول روز زرینه و سیمینه و ابریشمینه و دوم روز برنجینه و رویینه و آهنینه سوم روز افکندنی و حشو بالشها و نهالیها و خم و خمره و در و چوب . (از راحةالصدور راوندی ). || آقال . غایط. ککه . گوه . براز. پلیدی . گه . مدفوع . عذرة. آخال . سقط. || هیچکاره . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله