افگندنی
لغتنامه دهخدا
افگندنی . [ اَ گ َ دَ ] (ص لیاقت ، اِ) افکندنی . (ناظم الاطباء). گستردنی . || فرش و جز آن :
صد اشتر همه بار دیبای چین
صد اشتر ز افگندنی همچنین .
گر افگندنی هیچ بودی مرا
مگر مرد مهمان ستودی مرا.
ز پوشیدنیها و گستردنی
زافگندنی و پراگندنی .
از افگندنیهای دیبا هزار
بفرمود تا برنهادند بار.
رجوع به افکندنی شود.
صد اشتر همه بار دیبای چین
صد اشتر ز افگندنی همچنین .
فردوسی .
گر افگندنی هیچ بودی مرا
مگر مرد مهمان ستودی مرا.
فردوسی .
ز پوشیدنیها و گستردنی
زافگندنی و پراگندنی .
فردوسی .
از افگندنیهای دیبا هزار
بفرمود تا برنهادند بار.
فردوسی .
رجوع به افکندنی شود.