ترجمه مقاله

اقران

لغت‌نامه دهخدا

اقران . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ قَرَن . (اقرب الموارد). رجوع به قرن شود. || ج ِ قِرن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بمعنی کفو و همتا. همسران و نزدیکان و همسایگان . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). ج ِ قِرن ، بمعنی کفو و همتا :
سزا بود که بر اقران خویش فخر کند
خطاست این سخن آن شاه را کجاست قرین .

فرخی .


نیست ای شاه ترا هیچ شبیه از اشباه
نیست ای میر ترا هیچ قرین از اقران .

فرخی .


کرد افتخار بر همه اقران بدین شرف
کت بر همه ملوک جهان افتخار باد.

مسعود.


ختم فضلا موفق الدین
مقصود قران و صدر اقران .

خاقانی .


|| (اصطلاح درایه و رجال ) راویهای مشترک یعنی موافق در سن و شرف رؤیت حضرت پیغمبر (ص ) و بعبارة اخری در اسنادو اخذ از مشایخ . در شرح نخبه و شرح آن آمده که اقران مشارکت بین راوی و مروی عنه است در امری از امور وابسته بروایت حدیث از قبیل سن و شرف رؤیت و این نوع از روایت را روایت اقران نامند زیرا در این نوع محدث از قرین خود روایت کرده است و این اصطلاح از طریق اغلبیت است و الا شرف رؤیت در این مورد کافی است . ابن الصلاح گوید: بسا باشد که تقارب در اسناد را کافی دانند یعنی اخذ از استادان و هرچند هم که تقارب در سن رامنظور ندارند و مراد از مشارکت در این مورد تقارب است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
ترجمه مقاله