اقشر
لغتنامه دهخدا
اقشر. [ اَ ش َ ] (ع ص ) برکنده پوست هرچه باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مردپوست رفته بینی از گرما و سخت سرخ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || آنکه پوست وی رنگین و سرخ باشد. (ناظم الاطباء). || بسیار الحاح کننده در سؤال . (از اقرب الموارد).