ترجمه مقاله

الان

لغت‌نامه دهخدا

الان . [ اَ ] (اِخ ) مشرق و جنوب وی سریر است و مغرب وی روم است و شمال وی دریای کرز و بخاک خزرانست و این ناحیتی است اندر شکستگیها و کوهها و جائی بانعمت و ملکشان ترساست و ایشان را هزار ده است بزرگ و اندر میان ایشان مردمانی اند ترسا و مردمانی بت پرستند و مردمان وی گروهی کوهیند و گروهی دشتی ، و لشکر ملک اینجا بشهر خیلان باشد و بندر کاسک و شهر دراِلان از این ناحیت است . (از حدود العالم ). نام ولایتی است از ترکستان و بعضی گویند نام شهری است . (برهان ). نام ولایتی از ایران و ترکستان . (شرفنامه ٔ منیری ) :
خبر دهند که چون او رود بحرب عدو
بود به لشکرش اندرشه الان و خزر.

قطران .


چون ز سواد شابران سوی خزر سپه کشد
روس و الان نهند سر خدمت پای شاه را.

خاقانی .


بگرداگرد خرگاه کیانی
فروهشته نمدهای الانی .

نظامی .


رجوع به آلان و اران و لان شود.
ترجمه مقاله