ترجمه مقاله

الحاد

لغت‌نامه دهخدا

الحاد. [ اِ ] (ع مص ) از حد درگذشتن در حرم (کعبه ) و میل کردن بظلم در آن ، و رعایت نکردن و هتک حرمت آن و شریک قرار دادن بخدا یاشک کردن درباره ٔ خدا و بقولی ستم کردن در حرم و بقول دیگر احتکار طعام در آن (در مکه ) . (از اقرب الموارد). کژکاری خواستن و ستمکاری جستن . (تفسیر کشف الاسرار ج 6 ص 347). از حد درگذشتن در حرم و پاس فرمان نکردن یا شریک گردانیدن با خدای یا ستم کردن یا نگاه داشتن غله را جهت گران فروختن . (منتهی الارب ). میل کردن و شرک نمودن در حرم و غله نگه داشتن تا گران شود، و در حرم قتال کردن و ستم کردن . (از آنندراج ). اندر حرم قتال کردن . (مصادر زوزنی ) : ان الذین کفروا و یصدون عن سبیل اﷲ و المسجد الحرام الذی جعلناه للناس سواء العاکف فیه والباد و من یرد فیه بالحاد بظلم نذقه من عذاب الیم . (قرآن 25/22)؛ یعنی ایشان که کافر شدند و برمی گردانند از راه خدای و از مسجد حرام ، آنکه مردمان را کردیم آنرا و دادیم ، یکسان است درآن شهری و دشتی مقیم و غریب ، و هر که در آن کژکاری خواهد و جوید ستمکاری ، بچشانیم او را عذاب سخت . (تفسیر کشف الاسرار ج 6 ص 346 و 347). || لحد ساختن در گور. (منتهی الارب ). گور را لحد ساختن . (آنندراج ). لحد کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). || در لحد نهادن . (آنندراج ). کندن لحد برای مرده . کندن لحد. (از اقرب الموارد). || مایل شدن و برگردیدن . (منتهی الارب ). میل و عدول . (ازتاج العروس ). || خصومت و جدال نمودن . (منتهی الارب ). مجادله کردن . (آنندراج ) (اقرب الموارد). || از دین برگشتن ، یقال : الحد فی دین اﷲ؛ یعنی منحرف شد از آن و عدول کرد. (منتهی الارب ). از دین حق برگشتن . (آنندراج ). بچسبیدن (میل و انحراف ) ازحق . (مصادر زوزنی ). پیچیدن از حق . (ترجمه ٔ علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل ). انحراف و میل و عدول از دین و جز آن ، و طعن و بدگویی در آن . (از اقرب الموارد). کفر وبدعت در دین . بت پرستی . (ناظم الاطباء) :
پیش یأجوجی که ظلمت خانه ٔ الحاد راست
دست و تیغ این سکندر سد اکبر ساختند.

خاقانی .


بخبث نجله وفساد دخله و رجس اعتقاد و قبح الحاد موصوف و معروف بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272 ص 260). ماده ٔ فساد و الحاد و کفر و عناد در آن نواحی منحسم و منقطع گشت . (ایضاً ص 262). || عیب کردن کسی را و دروغ بربستن بر وی . (منتهی الارب ). پست شمردن کسی را و سخن نادرست گفتن درباره ٔ او. (از اقرب الموارد). || الحاد سهم ؛ برخوردن تیر به یکی از دو طرف نشانه . (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله