الفینه
لغتنامه دهخدا
الفینه . [ اَ ن َ ] (اِ) آلت مردی . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان قاطع) (فرهنگ شعوری ). آلت تناسل و آنرا الفیه نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ) :
حکیم نورده را علتی پدید آمد
که راحت از سر الفینه ٔ کلان باشد .
حکیم نورده را علتی پدید آمد
که راحت از سر الفینه ٔ کلان باشد .
سوزنی (از جهانگیری ).