ترجمه مقاله

الف ابدال

لغت‌نامه دهخدا

الف ابدال . [ اَ ل ِ ف ِ اَ ] (اِخ ) از مصاحبان سلطان یعقوب و شاه طهماسب اول . سام میرزا در تحفه ٔ سامی آرد: اصل او از بلخ بود تخلصش مطیعی ، اما بعد تخلص خود را الف ابدال قرار داد. مصاحب سلطان یعقوب در آذربایجان بود. این اشعار از اوست :
تاج شاهی که شرف برسر قیصر دارد
هر که این تاج ندارد تن بی سر دارد.
دارم حکایتی و نه جای خوش آمدست
شاهی چنین بعمرکه هرگز نیامدست .
دار دنیا نه مقام من ثابت قدم است
من و آن دار که دروازه ٔ شهر عدم است .
هرچند که کار تو درین گنبد گردان
جز قد الف هیچ خم و پیچ ندارد،
امروز مکن تکیه برین حرف که فردا
معلوم تو گردد که الف هیچ ندارد.
چون الف چیزی ندارم در جهان
تا بدست آرم تذرو خوشخرام
ای دریغا کاشکی ب بودمی
تا یکی در زیر من بودی مدام .
اهاجی و هزلهایی نیز سروده است . رجوع به تحفه ٔ سامی ص 111و تذکره ٔ روز روشن ص 67 و 68 و آتشکده ٔ آذر به اهتمام سیدجعفر شهیدی ص 306 شود.
ترجمه مقاله