الماس دندان
لغتنامه دهخدا
الماس دندان . [ اَ دَ ] (ص مرکب ) آنکه دندانش چون الماس درخشان و سفید باشد :
چو من زنگی آنگه که خندان بود
سیه شیری الماس دندان بود.
- الماس دندان شدن ؛ کنایه از کمال الحاح و فروتنی کردن . (غیاث اللغات ).
چو من زنگی آنگه که خندان بود
سیه شیری الماس دندان بود.
نظامی .
- الماس دندان شدن ؛ کنایه از کمال الحاح و فروتنی کردن . (غیاث اللغات ).