ترجمه مقاله

المی

لغت‌نامه دهخدا

المی . [ اَ ما ] (ع ص ) سیاه فام لب . (مصادر زوزنی ). مرد سیاه یا گندم گون لب . مؤنث : لَمیاء. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه اندرون لبش گندم گون یا لب وی مایل بسیاهی باشد واین مستحسن است . (از اقرب الموارد). || نیزه ٔ سخت گندم گون پوست سخت چوب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نیزه ای که چوب آن گندم گون و سخت باشد. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). || سایه ٔ کثیف و سیاه . (منتهی الارب ). سایه ٔ غلیظ سیاه . (از اقرب الموارد). || درخت کثیف سایه . (منتهی الارب ). درختی که سایه ٔ آن تیره باشد. (از اقرب الموارد). || سردآب دهان . (منتهی الارب ). پسری که آب دهانش سرد باشد. غلام المی ؛ ای باردالریق . (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله