ترجمه مقاله

اماج

لغت‌نامه دهخدا

اماج . [ اَ ] (اِ) توده ٔ خاکی که نشانه ٔ تیربر آن نهند. آماج . || نشانه ٔ تیر. آماج . (برهان قاطع). || این کلمه از فارسی وارد عربی شده و بمعنی «مسافتی که کمان میتواند تیر را بیندازد» بکار رفته است . (دزی ج 1). || افزاربرزیگران . آماج . (برهان قاطع): نَورَج ، نَیرَج ؛ آهن اماج که بدان زمین شیارند. (منتهی الارب ذیل نرج ).
ترجمه مقاله