ترجمه مقاله

امروءالقیس

لغت‌نامه دهخدا

امروءالقیس .[ اِ رَ ءُل ْ ق َ ] (اِخ )جندح یا سلیمان پسر حجر کندی . بزرگترین شاعر دوره ٔ جاهلیت و یکی از صاحبان معلقات بود. معلقه ٔ وی مشهورترین معلقات و قریب هشتاد بیت و مطلع آن این است :
قفا نبک من ذکری حبیب و منزل
بسقط اللوی بین الدخول فحومل .
نسب وی به ملوک کنده از اهل نجد می پیوندد. پدرش حجر حکمران بنی اسد بود که بحیله و نیرنگ کشته شد. امروءالقیس به خونخواهی پدر قیام کرد لیکن قبیله اش او را یاری نکرد.و او به قیصر روم پناه برد و مدایحی درباره ٔ قیصرساخت ولی یک تن از قبیله ٔ بنی اسد او را به هجو و بدگویی قیصر متهم ساخت و قیصر بعنوان خلعت پیراهن زهرداری بدو فرستاد که همین که آنرا در بر کرد پوست بدنش زخم شد و ریخت و امروءالقیس هم در اثر همان زهر کشته شد، گویند قیصر فرمان داد تا مجسمه ٔ او را درست کنند و بر سر قبرش که در انقره (آنکارا) بود قرار دهند. ونیز گویند که مأمون خلیفه عباسی آن مجسمه را دیده بوده است . بعلت زخمی شدن بدنش او را ذوالقروح نیز نامیده اند. گروهی از اهل تحقیق معتقدند که در انقره به مرض آبله مرده است و لقب ذوالقروح نیز بهمین مناسب بوده است . او را ملک ضلیل نیز می گفته اند وفاتش را از540 تا 566 م . نوشته اند دیوان وی نخستین بار در سال 1877 م . در پاریس طبع شده است . (از ریحانة الادب ج 1 ص 106) (اعلام المنجد).
ترجمه مقاله