ترجمه مقاله

امع

لغت‌نامه دهخدا

امع. [ اِم ْ م َ ] (ع ص ) مرد سست رای فرمانبردار هرکس . || هر که همراه مردمان بضیافت رود بی آنکه خوانده باشند او را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنکه در دین تبعیت دیگران نماید. || متردد در غیر صنعت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رفت و آمد کننده در غیر پیشه و کاری . (ترجمه ٔ قاموس ). || آنکه هر که را بیند گوید من با توام .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). این کلمه درتمام معانی از صفات مردان است و امراءة امعة نمی گویند مگر بقلت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، اِمَّعون . (از اقرب الموارد). و گویند اصل امع، انی معک است و این از باب نحت است . (از اقرب الموارد) .
ترجمه مقاله