ترجمه مقاله

املاح

لغت‌نامه دهخدا

املاح . [ اِ ] (ع مص ) به آب شور فرود آمدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || شور گردیدن آب بعد از آنکه شیرین باشد. (منتهی الارب ). شور گردیدن آب شیرین . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آب شور خورانیدن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || بسیارنمک کردن دیگ را و شور گردانیدن طعام را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). نمک بسیار در طعام کردن تا تباه نشود. (تاج المصادر بیهقی ). نمکین کردن و شور کردن طعام . (آنندراج ). بسیار کردن نمک دیگ . (از اقرب الموارد). || چیزی را نمکین کردن . (غیاث اللغات ). || بشوراب آمدن اشتر. (تاج المصادر بیهقی ). وارد شدن به آب شور. (از اقرب الموارد). || در مقام تعجب گویند: ما املحه ؛ ای ما احسنه . (ازاقرب الموارد). و نیز این کلمه را بخلاف قیاس مصغر کرده و ما اُمَیْلِحَه ُ گفته اند، چنانکه در کلمات : مااُحَیْسِنَه ُ و ما اُحَیْلاه ُ. (از اقرب الموارد):
یا ما املیح غزلاناً عطون لَنا
من هؤلیّاک بین الضال و السمر.

(منتهی الارب ).


ترجمه مقاله